![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
چهار شنبه 24 اسفند 1398برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : Alireza
699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666
Ctrl + F بزنيدبعد Ctrl + Enter بزنيد دوباره عددها رو نگاه کن
![]()
![]()
دوستان من مثل گندمند؛
یعنی یک دنیا برکت و نعمت... نبودشان قحطی و گرسنگی است
و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند...
امروز زیباترین و با ارزش ترین هدیه رو از یه دوست دریافت کردم فاطمه جون عاشـــــــــق مهربونیتم...
![]()
یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : Alireza
آغوش تو
![]()
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : Alireza
خیلی دوس دارم برم به سرزمین کربلا اما این همه پرنده چرا طاووس شدم ای خدا ببین چطور از همه مایوس شدم آخه چی میشد منم عقاب و شاهین می شدم می تونستم بپرم به آرزوهای بلند همه زل زدن به پای زشت من نمی دونن که چیه سرشت من نمی دونن که میخام چیکار کنم دلمو به عشق کی دچار کنم دوست دارم راهی کربلا بشم تا منم سری توی سرا بشم حالا ازکجا برم پای پیاده ای خدا راهمونشون بده می خوام برم به کربلا
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
![]()
دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 10:26 :: نويسنده : Alireza
عيد غدير بر تمامي شيعيان جهان مبارک باد
تنها دارايي من ايمان و اعتقاداتم است کــــار ، تجلــي عشــق است پيروزي يعني حرکت در راه هدف کار گروهي، بزرگترين راز موفقيت جادوي تفکر مثبت، نخستين رمز موفقيت ايستاده ام، چون خودم را باور دارم معني شکست را هنوز نمي دانم بايد چون رود در جريان باشم تقديراز خداوند است و تدبير از ما پيروزي يعني حرکت در راه هدف خطر پذيري، زيبايي يک زندگي پرثمر
![]()
شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : Alireza
لمسِ تن تو
![]() دلی که از بی کسی غمگین است،هر کسی را می تواند تحمل کند.هیچ ﮐس بد نیست.
![]()
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 17:38 :: نويسنده : Alireza
بیوجودت ای پدر مهر و وفا از خانه رفت
قمری شیدای ما از بام این کاشانه رفت
تا که ما شیدای مهر آن پدر گشتیم او
دل ز ما برکند و رخ برتافت چون پروانه رفت
ای فلک با من اگر مهر و وفا داری چرا
مهر تابانم چنین از جمع ما بیگانه رفت
شادمان بودیم ما در سایهی مهرش ولی
قصه آخر شد سر آمد دور و این افسانه رفت
گوییا او با خدای خویش پیمان بسته بود
دل برید از ما چنین و بر سر پیمانه رفت
ما همه مشتاق دیدار رخش بودیم و او
رخ ز ما پوشید و اینسان عاشق و مستانه رفت
درشگفتم او چه از حق دید کهاینسان با شتاب
همچو دانایی که بگریزد ز هر میخانه رفت
شکر لله چون که عمری با خلوص و خیر بود
عاقبت چون سرکشد این باده شکرانه رفت
تکیهگاه خانهی ما بود اما عاقبت
از میان خانهی ما اُستُن حنانه رفت
همچنان «سیمرغ» زیر سایهی آن دولتش
رنگ و رویی داشتیم آن دولت فرزانه رفت ![]()
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : Alireza
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت … صداقتت را میگذارند پای سادگیت … سکوتت را میگذارند پای نفهمیت … نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بی کسیت … و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!! .آدمها آنقدر زود عوض می شوند … آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است … .زیاد خوب نباش … زیاد دم دست هم نباش …حکایت ما آدم ها … حکایت کفشاییه که … اگه جفت نباشند … هر کدومشون … هر چقدر شیک باشند … هر چقدر هم نو باشند تا همیشه … لنگه به لنگه اند … کاش… خدا وقتی آدم ها رو می آفرید … جفت هر کس رو باهاش می آفرید … تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها … به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند… . زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی … آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند … زیاد که باشی ، زیادی می شوی…
![]()
فاطمه . آهنگ عشق را میتوانی بنویسی ؟برای آنان که میخواهند حال مرا بدانند ؟ بنویس سفر عشق راه لذت بخشی دارد اگر بتوانی جاده ی طلوع خورشید را ببینی ، بنویس عشق سن و سال نمیخواهد ، غرور به کارش نمی اید . فقط قانونی دارد که باید در این قانون عدالت رعایت شود . شاید این قانون را باید در قالب هک کرد ، میدانی با چی؟
![]()
شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : Alireza
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد. «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد» ![]()
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 20:44 :: نويسنده : Alireza
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
![]()
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : Alireza
با کسی که دوستش دارید ...
فیلم نبینید ... نخوابید ... اهتگ گوش ندهید ... کتاب نخوانید ... و کلا خاطره نسازید !!!!...
وقت نبودنش می فهمید چه میگویم ...
![]()
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : Alireza
شبا مستم ز بوی تو.. خیالم بازه روی تو بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
گناه من تویی جادو..نگاه من تویی هرسو شب تنهایی زار و.. کسی هرگز نبود یار و بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
![]()
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : Alireza
امروز روزِ توست، ای مهربانترین فرشتهی خدا آن زمان که خط خطی های بیقراری ام را با مهر و محبّتت پاک میکردی و با صبر و بردباری کلمه به کلمه ی زندگی را به من دیکته میگفتی خوب به خاطرم مانده است. در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی. امید را هرگز از یاد نبرم. یادم نمیرود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم میزدی وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات میزنم،
![]() ![]() |